loading...
اوصاف جهنم
سید محمد حسین میروکیلی بازدید : 58 دوشنبه 05 آذر 1397 نظرات (0)

شدت و دوام عذابهای اهل جهنم از نظر آیات

 

«لا یخفف عنهم العذاب و لا هم ینظرون» (بقره / 162 ؛ آل عمران / 88)

یعنی: «نه عذابشان قطع می شود و مهلت داده می شوند و نه کم می شود و تخفیف داده می شود. بلکه هر روز و هر ساعت و هر لحظه عذاب می شوند و عذابشان تخفیف هم پیدا نمی کند.

«و استفتحوا و خاب کل جبار عنید من ورائه جهنم و یسقی من ماء صدید یتجرعه و لا یکاد یسیعه و باتیه الموت من کل مکان و ما هو بمیت و من ورائه عذاب غلیظ» (ابراهیم / 17 – 15)

یعنی: «خلاصه این که هیچ راه فرار ندارند و مرگ از هر سو به آنان هجوم می آورد، اما نمی میرند؛ چون مرگ ذبح شده است. یا اینکه از شدت عذاب حاضرند بمیرند اما نمی میرند. تازه عذاب غلیظ و شدیدی بعد از آن عذاب خواهند داشت. یعنی: نه تنها عذاب بعدیشان سبک تر نیست بلکه شدید تر هم است.»

«فالذین کفروا قطعت لهم ثیاب من نار یصب من فوق رووسهم الحمیم یصهر به ما فی بطونهم و الجلود و لهم مقامع من حدید کلما ارادوا ان یخرجوا منها من غم اعیدوا فیها و ذوقوا عذاب الحریق» (حج / 22 – 19)

یعنی: «برای کافران، لباسی از آتش بریده شده و مایع سوزان و جوشان حمیم بر سرشان ریخته می شود که هم درونشان با آن می سوزد و آب می شود و هم پوستشان. و آنان را با گرزهای آهنین می زنند، هر گاه بخواهند از غم و اندوه دوزخ خارج شوند و فرار کنند آنها را باز می گردانند و به آنان گفته می شود که بچشید عذاب سوزان را.»

در آیه دیگر می فرماید:

«و ذوقوا عذاب الخلد بما کنتم تعلمون» (سجده / 14)

یعنی: «به خاطر کارهایی که در دنیا کردید اکنون عذاب را بچشید.»

و جای دیگر می فرماید:

«و قال الذین فی النار لخزنة جهنم ادعو ربکم و یخفف عنا یوما من العذاب قالوا اولم تک تاتیکم رسلکم بالبینات قالوا بلی قالو فادعوا و ما دعاء الکافرین الا فی ضلال» (غافر / 50 – 49)

یعنی: «جهنمیان به خازنان جهنم می گویند: از پروردگارتان بخواهید یک روز عذاب را از ما بردارد یا سبک کند، می گویند: آیا فرستادگانی از خود شما با دلیل و برهان نیامدند پیش شما؟ گویند: چرا. خازنان گویند: پس خودتان از خدا بخواهید ما نمی خواهیم و خواهش کافران جز ضلالت نیست.»

و در آیه دیگر می فرماید:

«فذوقوا فلن نزیدکم الا عذابا» (نبا / 30)

کلمه «لن» برای دوام است، یعنی: عذاب را بچشید که ما جز عذاب برای شما زیاد نمی کنیم. یعنی: ما نه تنها عذاب شما را کم نمی کنیم بلکه مرتب عذاب شما را زیاد می کنیم.

«یوم المجرم لو یفتدی من عذاب یومئذ ببنیه و صاحبته و اخیه و فصیلته التی توویه و من فی الارض جمیعا ثم ینجیه» (معارج / 14 – 11)

یعنی: «در آن روز، مجرم و گنهکار دوست می دارد، فرزند و همسر و برادر و قبیله اش و بلکه تمام مردم روی زمین را در برابر عذاب خودش فدا کند تا خودش را نجات دهد.»

«فیعذبه الله العذاب الاکبر» (غاشیة / 24)

«خداوند او را به عذاب بزرگ مجازات می کند.»

«انا اعتدنا للظالمین نارا بهم سرادقها و ان یستغیثوا یغاقوا بماء کالمهل یشوی الوجوه بئس الشراب و سائت مرتفعا» (کهف / 29)

«ما برای ستمگران، آتشی آماده کرده ایم که سرا پرده و دیوارهای اتشین ان، آنها را از هر سو احاطه کرده است. و اگر تقاضای آب کنند آبی برای انها می آورند همانند فلز گداخته که وقتی نزدیک آن شوند پوست صورتشان بریزد و صورتشان بریان گردد چه بد نوشیدنی و چه بد محل اجتماعی است.»

«و تری المجرمین یومئذ فی الاصفاد سرابیلهم من قطران و تغشی وجوههم النار» (ابراهیم / 50-49)

و آن روز مجرمان را همراه هم در غل و زنجیر می بینی یعنی دستان و گردنشان را به هم بسته اند و لباسشان از قطران است که ماده چسبنده سیاه بد بوی قابل اشتعال است و صورتشان را آتش می پوشاند.

«تلفح وجوههم النار و هم فیها کالحون» (مومنون / 104)

شعله های سوزان آتش همچون شمشیر به صورتشان نواخته می شود و در دوزخ چهره ای در هم کشیده و عبوس دارند (به طوری که لبهایشان جمع می شود و دندانهایشان دیده می شود.)

«اذ الاغلال فی اعناقهم و السلاسل یسحبون فی الحمیم ثم فی النار یسجرون» (مومنون / 72_71)

«در آن هنگام که غل و زنجیرها بر گردن آنها قرار دارد؛ آنان را به طرف آبی سوزان می کشند سپس در آتش دوزخ، افروخته می شوند.»

« و اذا القوا منها مکانا ضیقا مقرنین دعو هنالک ثبورا لا تدعوا الیوم ثبورا واحدا و ادعوا ثبورا کثیرا» (فرقان / 14-13)

«هنگامی که در جای تنگ و محدودی از جهنم افکنده شوند در حالی که در غل و زنجیزند، فریاد و واویلای آنان بلند می شود (به آنان گفته می شود: ) امروز یک واویلا نگویید، بلکه بسیار واویلا بگویید»

«ربنا اخرجنا منها فان عدنا فانا ظالمون. قال اخسئوا فیها و لا تکلمون» (مومنون / 108-107)

«(جهنمیان می گویند:) پروردگارا ما را از این دوزخ بیرون آور اگر بار دیگر تکرار کردیم قطعا ستمگریم و مستحق عذاب.

خداوند در جوابشان می گوید: بروید گم شوید داخل آتش و دیگر با من حرف نزنید.»

«اخساء» کلمه ای است که برای سگ به کار می رود؛ یعنی: خفه شوید. در واقع همانطور که سگی را انسان بخواهد از خودش براند آن را چخ می کند خداوند نیز جهنمیان را چخ می کند.

«و من جاء بالسیئة فکبت وجوههم فی النار هل تجزون الا ما کنتم تعلمون» (نمل / 90)

«کسانی که اعمال بد با خود بیاورند به رو در آتش افکنده می شوند؛ آیا جزایی جز آنچه عمل می کردید خواهید داشت؟!»

 

 

 

عذاب جسمی جهنمیان در آیات قرآن

 

 

«کلما نضجت جلودهم بدلنا هم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب» (نساء  / 56 )

یعنی: « هر گاه پوست بدنشان بر اثر آتش بسوزد پوست دیگری به آنها می پوشانیم تا عذاب را بچشد.» بعضی از مفسرین هم گفته اند: «همان پوست را ترمیم می کنند.»

« زدنا هم عذابا وق العذاب» (نحل / 88 )

یعنی: « از روی عذاب، عذاب دیگری می کنیم، مثلا بعد از خوردن زقوم، ماء حمیم می دهیم و بعد از آن، آتش جهنم و بعد از آن، نیش مارها و عقربهای جهنم که در روایت دارد بزرگی مارها به اندازه فیل و یا شتر و بزرگی عقربها به اندازه قاطر می باشد.

و بعد از آن، گرزهای آهنین و بعد از آن فرو بردن در رودخانه ها و استخرهای در حال جوش که از مس گداخته هم داغ تر است.»

«سمعوا لها تغیظا و زفیرا» (فرقان / 12)

آتش جهنم چنان نعره می کشد که جهنمیان صدای نعره جهنم را از دور می شنوند و جهنمیان را به رو در آتش دوزخ می افکنند.

« الذین یحشرون علی وجوههم الی جهنم» (فرقان / 34)

جهنمیان را آتش از هر سو فرا می گیرد و به رو در آتش می افتند.

«یوم یغشاهم العذاب من فوقهم و من تحت ارجلهم» ( عنکبوت / 55)

یعنی: « عذاب، از بالای سر و زیر پایشان برایشان احاطه می کند.»

و در آیه دیگر می فرماید:

« لاملان جهنم من الجنة و الناس اجمعین» (سجده / 13)

یعنی: « جهنم را پر از جن و انس می کنیم.»

«لهم فیها زفیر و شهیق» (هود / 106)

یعنی: « اهل جهنم در حین عذاب، از شدت ناراحتی صدای خر در می آورند.»

«لنحضرنهم حول جهنم جثیا» (مریم / 68)

یعنی: «در جهنم جای نشستن نیست بلکه اهل جهنم بلند می شوند و سرپا می ایستند؛» شاید به خاطر همین است که خداوند می فرماید:

« هل امتلات و تقول هل من مزیدا» (ق / 30 )

یعنی: «جای دوزخیان خیلی تنگ است و شاید بتواند بشود جهنم را به دیواری تشبیه کرد که به آن میخ بزنند که با وجود بزرگی دیوار، میخ با سختی در آن فرو می رود.» یا در روایت هست که: « بعضی از قسمتهای جهنم مثل روغن سفت و داغ است همانند باتلاق پر از حرارت که ملائکه عذاب، جهنمیان را به داخل آن باتلاقها می ریزند و همه فرو می روند.

« فان له نار جهنم لا یموت فیها و لا یحیی» (طه / 74)

جهنمیان در آتش جهنم نیمه جان می شوند نه می میرند و نه زنده می شوند؛ گویا از شدت عذاب در حال اغما و بی هوشی به سر می برند.

«یوم تقلب وجوههم فی النار» (احزاب / 66)

در جهنم صورت جهنمیان را روی آتش می چرخانند تا مثل مرغ بریان شود. جهنمیان از شدت عذاب، خواستار مرگ می شوند، اما:

« لا یقضی علیهم فیموتوا و لا یخفف عنهم العذاب» (فاطر / 36)

یعنی: « در انجا دیگر مرگی نیست تا بمیرند و راحت شوند؛ و عذابشان هم کم نمی شود.»

بعد می گویند:

« ربنا اخرجنا نعمل صالحا» (فاطر / 37)

یعنی: « خدایا ما را از جهنم خارج کن عمل صالح انجام می دهیم.»

خداوند جواب می دهد:

« اولم نعمرکم ما یتذکر فیه من تذکر» (فاطر / 37)

« آیا به اندازه ای که مایه عبرت هر عبرت گیرنده ای شود به شما عمر ندادیم؟» یعنی : 60 سال، 70 سال، 80 سال به شما عمر ندادیم پس چرا متذکر نشدید و عمل صالح انجام ندادید؟

 

 

 

 

خداوند شش طایفه را عذاب خواهد کرد

خداوند می فرماید: اگر ما قرآن را بر ملت عجم (هرملتی که عرب نباشد عجم است) نازل می کردیم ملت عرب به آن ایمان نمی آورد، اما اکنون که بر ملت عرب نازل شده ملت عجم به آن ایمان آورده است و این است فضیلت ملت عجم بر عرب، چرا که ملت عجم آن تعصبات قومی را که ملت عرب داشته و دارند، ندارد.

آری تعصب است که انسان را دوزخی می کند.

درباره ی تعصب و خطر کیفر آن علی علیه السلام فرمودندبه راستی که خداوند عزوجل 6 طایفه را به علت شش خصلت عذاب خواهد کرد:

ا_ ملت عرب را به علت تعصب.

2_ کد خدایان را به علت تکبر.

3_زمامداران را به علت ظلم و جور.

4_فقها را به علت حسد.

5_ تجار را به علت خیانت.

6_ روستائیان را به علت جهل.

(داستانهایی از قرآن، ج2، ص 125.)

 

جلوگیری از عذاب کافران نیکوکار

عبیدالله بن ولید از حضرت باقر علیه السلام روایت کرده است که: یک مرد مومنی در تحت قدرت و سلطنت حاکم جبار و مملکت جائری بود که به حقوق او تعدی می شد، مورد اهانت قرار می گرفت؛ لذا از آنجا به دار الشرک فرار کرد، و در منزل یکی از مشرکان وارد شد. آن مرد مشرک، او را تحت حمایت خود قرار داد، و به او مهربانی نمود و میهمان نوازی کرد.

چون وقت مرگ آن مرد مشرک فرا رسید، خداوند عزوجل به او وحی فرستاد: « به عزت و جلال خودم قسم که: اگر در بهشت من جایی برای تو بود، تو را آنجا سکنی می دادم ولیکن خطاب به آتش نمود که: ای آتش او را حرکت مده و آزار مرسان و ناراحت مکن و صبح و شب، رزق و روزی او را برایش می آوردند.»

روای حدیث گوید: من پرسیدم: آیا رزق و روزی او را از بهشت می آوردند؟ حضرت فرمود: از آنجایی که خداوند خواسته است.

(داستانهای عبرت انگیز، ص286.)

 

غل و زنجیر اهل جهنم

« انا اعتدنا للکافرین سلاسل و اغلالا و سعیرا» (انسان/4)

«اذ الاغلال فی اعناقهم و السلاسل یسحبون» (غافر/71)

«خذوه فقلوه ثم الجحیم صلوه ثم فی سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه» (الحاقه/30)

یعنی: برای کفار، غل و زنجیر آماده شده که آنان را با غل و زنجیر به طرف آتش جهنم می کشانند، بزرگی هر کدام از آن زنجیرها 70 ذراع است، یعنی حدود 35 متر، که در روایت است: «اگر یک حلقه از آن زنجیرها را روی دنیا بگذارند تمام آن، آب می شود.»

خداوند به فرشتگان عذاب دستور می دهد که اینان را بگیرید و با این غل و زنجیرها ببندید و به طرف آتش جهنم بکشانید.

در این هنگام 70 هزار ملائکه عذاب بلند می شوند و او را به طرف آتش می کشند.

« و لهم مقامع من حدید کلما ارادوا ان یخرجوا منها من غم اعیدوا فیها و ذوقوا عذاب الحریق» (حج/21_22)

یعنی: « هر گاه اهل جهنم بخواهند از آتش جهنم فرار کنند، فرشتگان عذاب که گرزهای آهنین در دست دارند آنان را بر می گردانند و می گویند: بچشید عذاب آتش را.»

و در روایت است که: « گاهی هم ملائکه عذاب با این گرزها بر سر اهل عذاب می زنند، آنها به زیر آتش فرو می روند سپس زبانه آتش آنان را به روی آتش می آورد مانند کسی که در استخر آب به زیر آب رود سپس بیاید روی آب.»

و در روایتی است که: ملائکه عذاب، اهل جهنم را با گرزهای آهنی می زنند و آنان را به قعر جهنم می اندازند که 70 سال راه است بعد از رسیدن به تهِ جهنم، زبانه آتش باز آنها را به بالای آتش می آورد باز ملائکه با گرزهای آهنی می زنند و به تهِ جهنم می اندازند و این حالت همچنان ادامه دارد.»

(بحار، ج8، مبحث نار؛ کفایة الموحدین، بحث نار.)

 

 

 

 

 

عذاب های جسمی جهنمیان

 

 

مشاهدات رسول الله در معراج، از عذاب جهنمیان

 

رسول خدا (ص) فرمودند که: من در شب معراج در حال معراج به جماعتی برخورد کردم که در جلوی آنها سفرهایی از گوشت های پاکیزه و طیب و سفرها هایی از گوشت های خبیث بود و آنها گوشتهای طیب را رها کرده و از گوشت های خبیث می خوردند.

از جبرئیل سوال کردم: اینها چه کسانی هستند؟

جبرئیل گفت: جماعتی از امت تو هستند که غذای حلال را رها نموده و از غذای حرام می خوردند.

رسول خدا فرمود: از آنجا عبور کردیم به جماعتی برخوردیم که لب های کلفتی مانند لب های شتر داشتند و با آن لب ها گوشت های بدن خود را قیچی کرده و در دهان خود قرار می دادند.

من گفتم: اینان چه دسته ای هستند، ای جبرئیل؟

جبرئیل گفت: افرادی که پیوسته در صدد عیب جویی از مردم برآمده و با زبان و اشاره به عیب ظاهر و باطن مردم می پرداختند.

رسول خدا فرمود: و از آنجا عبور کردم به گروهی که صورت ها و سرهای آنان با سنگ کوبیده می شد برخورد کردم.

گفتم: ای جبرئیل این گروه چه کسانند؟

گفت؟ افرادی که نماز عشا را ترک می کنند.

سپس گذشتیم از آنجا تا رسیدیم به جماعتی که آتش در دهانشان فرو می رفت و از دُبُرشان خارج می شد؛ گفتم: ای جبرئیل اینان کیانند؟

گفت: اینان افرادی هستند که اموال یتیم را از روی ظلم و ستم می خوردند، اینان در حقیقت آتش می خوردند و به زودی به آتش سعیر آتش گرفته و در آن سوخته خواهند شد.

از آنجا نیز عبور کرده رسیدیم به اقوامی که از بزرگی شکم هر چه می خواستند از زمین برخیزند نمی توانستند.

گفتم: ای جبرئیل اینان چه دسته ای هستند؟

جبرئیل گفت: اینها کسانی هستند که ربا می خورند و نمی توانند از جای خود برخیزند مگر مانند بر خواستن کسی که جن زده شده و عقل خود را به کلی از دست داده، اینها در راه و روش آل فرعونند و هر صبحگاه و شبانگاه بر آتش عرضه می شوند.

و از آن محل عبور کردیم به زنانی که به پستانهای خود آویخته شده بودند رسیدیم.

پرسیدم: ای جبرئیل اینان چه گروهی از زنانند؟

جبرئیل گفت: اینان زنانی هستند که اموالی را که از شوهرهایشان باقی مانده و متعلق به فرزندان آن شوهران است، به فرزندان غیر آن شوهر ها داده اند و در حقیقت ارثیه یتیم های آنها را برای غیر آنها صرف نموده اند. (تفسیر علی بن ابراهیم، ص370، داستانهای عبرت انگیز، ص95)

 

توصیف جهنم از زبان کسی که جهنم را دیده و به دنیا برگشته و از جهنم سخن می گوید

 

انس بن مالک روایت کرده که: روزی حضرت رسول الله(ص) فرمود: در این ساعت برادرم جبرئیل به من خبر داد که جریر بن عطای جریح از دنیا رفت و جان او را به آسمان بردند؛ بهشت و دوزخ را به او نشان دادند عجایب و غرایب بسیار دید باز او را به دنیا فرستادند او را بطلب و از او بپرس تا از احوال آخرت تو را خبر دهد و اصحاب بدانند که چه در پیش است.

حضرت او را طلب نمود و فرمود: شرح حال خود را بازگوی، جریر عرض کرد: یا رسول الله در دکان نشسته بودم که تنم ناخوش گردید، برخواستم و به خانه رفتم زبانم از کار افتاد و بر بستر بیماری خوابیدم و از خود خبر نداشتم در این حالت قومی را دیدم مثال گرگان در بالین من ایستاده اند، و زمان دیگر جمعی را دیدم که به صورت خوکان آمدند و بر جناب راست من ایستادند و زمانی دیگر گروهی را دیدم به صورت شیران آمده بر جانب چپ من ایستادند من به ایشان نگاه می کردم و زبانم بند شده بود و دیگر نمی توانستم سخن گویم پس سر تا پای مرا بو کردند و گفتند: «لا اله الا الله محمد رسول الله» آن گاه روی به آن قوم کردند که روی های ایشان چون روی خوک و سگ بود گفتند: شما بازگردید که اشتباهی امده اید و این مرد از جمله اهل توحید است پس به آنها که در پهلوی راست من بودند گفتند: بسم الله جانش را بستانید. پس جانم را به همواری برداشتند. یا رسول الله اگر بخواهم از تلخی جان کندن و دیدار ملک الموت و سکرات مرگ بگویم یکی از هزار وصف نتوانم کرد. پس حریری آوردند و جان مرا در آن حریر پیچیدند و به آن جماعت دادند که به صورت سگان و خوکان بودند و به آسمان بردند و آنها که به صورت گرگان بودند از عقب من می آمدند و مرا از هفت آسمان گذرانیدند پس زبانیه های دوزخ را دیدم که هر یک مثل کوهی تازیانه های آتش در دست گرفته پیش من آمدند که بر من زنند آنهایی که مرا می بردند گفتند: باز گردید که این از جمله اهل توحید است. آنگاه مرا پیش مالک دوزخ بردند من او را به خلقتی دیدم که جز خدا بزرگی او را کسی نداند و کرسی ای دیدم از آتش که او در کرسی نشسته بود و روی او مانند روی اسب و پیری در پیش روی او بود که از آتش چهل پیراهن به او پوشانیده بودند من از بیم بر خود می لرزیدم آنگاه غلهای آتشین آوردند از من پرسید: چه نام داری؟ گفتم: جریر. گفت: پدرت؟ گفتم: عطای جریح. گفت: از کجایی؟ گفتم: از مدینه رسول خدا(ص)؛ پس دفتری آوردند در آن نگاه کرد سری حرکت داد و گفت: معبود تو کیست؟ گفتم: خدای عز و جلّ. گفت: رسول تو کیست؟ گفتم: محمد(ص). گفت: در زندگی اسرار تو چه بود؟ گفتم: «کلمه طیبۀ لا اله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله» پس به آنهایی که موکل بر من بودند گفت: به حکم الهی هنوز اجل این بنده نرسیده. پس مالک به من گفت: ای مرد باز می گردی یا می مانی تا قدرت الهی و عجایب و غرایب آن را مشاهده کنی و خبر از برای زندگان غافل ببری که خدای تعالی تو را از روی حکمت برای دیدن اهل عذاب به این جا فرستاده؟ چون این مژده را شنیدم، خاطر جمع گردیده گستاخ شدم و گفتم: می مانم. پس گفتم: آیا ملک الموت جان بندگان را اشتباهی هم می گیرد؟ گفت: استغفر الله چنین مگو که هرگز به روی اشتباه نرفته و هر چه جان می گیرد به فرمان خدا می گیرد و هیچ امت را کرامت نبود که یکی از ایشان بمیرد و باز او را زنده کنند تا احوال عقبی را به مردم دنیا باز گوید، این شرف برای امتی است که پیغمبر آنها محمد(ص) می باشد و بر کسی معلوم نشده و نخواهد شد. آنگاه نامه ای به دست من داد چون نگاه کردم سیصد و شصت حسنه در آن بود و برابر آن بدی دیدم ترسیدم که مستوجب دوزخ شوم. نامه دیگر به دست من دادند چون در آن نگریستم نیکی های بسیار دیدم گفتم: اینها اعمال من نیست این همه نیکی از کجا است؟ گفتند: ای بنده خدا و امت محمد(ص) خدای تعالی اعمال نیک را ده برابر می گرداند همچنان که در کلام خود فرموده: « من جاء بالحسنة فله عشر امثالها» پس یک نیکی تو با یک بدی برابر باشد و نه تای دیگر را از برای تو ذخیره کرده اند. آن گاه مالک یکی از خازنان را طلبید و گفت: فرمان چنین است که این بنده را بدون آسیب همراه خود ببری تا اهل عذاب را ببیند و قدرت باری تعالی را مشاهده نماید تا چون بازگردد امتان محمد را خبر دهد که چه در پیش است، پس مرا به دوزخ بردند یا رسول الله چون داخل دوزخ  شدم دیدم که گروهی از غیبت کنندگان سنگهای آتشین در دهان داشتند و فرو می بردند و از راه دیگر بیرون می آمد هر باری که آن سنگها را فرو می بردند چنان فریادی می کردند که اگر اهل دنیا می شنیدند هر آن هلاک می شدند.

یا رسول الله چون از آنجا گذشتیم جمعی را دیدم که زبانهای ایشان از کام گسسته می شد و هر ساعت یکبار ملائکه های عذاب، عمودهای آتشین بر سر ایشان می زدند، پرسیدم که این قوم چه کرده اند؟

گفتند: اینها در دنیا به مساجد از روی ریا می رفتند و در آنجا غیبت می کردند.

یا رسول الله چون از آنجا گذشتیم گروهی را دیدم که چرک و خون گندیده از فرج ایشان مانند جوی روان بود و همه مردم دوزخ از بوی گند ایشان فریاد می کردند، پرسیدم: این جماعت چه کرده اند؟ گفتند: اینها زناکارانند که بدون توبه از دنیا رفته اند.

یا رسول الله چون از آنجا گذشتم گروهی را دیدم که بر دارهای آتشین سرنگون آویخته بودند و هر یک را به زنجیر آتشین بسته بعضی را قدح و برخی را سبو و گروهی را خیک ها بر گردن بسته و جمعی را طنبور و دسته ای را بربط و نای آتشین بر بسته هر یکی را دو فرشته عذاب دوزخ موکل بودند و به دست هر یک قدح و پیاله ای از چرک و خون بود که به ایشان می خورانیدند که همه گوشت و پوست روی ایشان در پیاله می ریخت و فریاد و ناله و زاری می کردند. من گفتم: اینها چه کرده اند؟ گفتند: اینها شراب خواران و مطربانند که بدون توبه مرده اند.

یا رسول الله چیزهایی دیدم که ذکر آنها را نتوانم کرد و دیگر طاقت دیدن آنها را نیاوردم. گفتم: مرا بازگردانید. پس مرا پیش مالک دوزخ بردند، دیدم شخصی که مرا به عوض او آورده بودند پیراهنی از آتش بر او پوشانیده و در دوزخ انداختند؛ مالک به من گفت: اگر نه آن بود که رحمت خدا شامل حال تو بود این پیراهن آتش را بر تو می پوشاندند.

آن گاه گفت: ای بنده خدا می خواهی که بهشت و اهل آن را هم مشاهده نمایی؟ گفتم: آری، پس به یکی از فرشتگان دستور داد این شخص را پیش رضوان برید و بگویید که این مرد یکی از امتان محمد(ص) است که شربت مرگ چشیده و اهل دوزخ را دیده و نیکی او زیاده از بدی آمده است او را به بهشت بر تا بهشت را ببیند و خبر از برای اهل دینا ببرد که چه در پیش است. چون مرا پیش رضوان بردند، جوان خوشروی، خوش خوی و خوش لقایی را دیدم که مثل او هرگز کسی را ندیده بودم در روی من چون گل بشکفت و بخندید. پس به  فرشتگان نیکو صورت دستور داد تا در بهشت را بگشودند و مرا به بهشت بردند. قصری دیدم به غایت رفیع و عالی که شرح آن به گفتن در نیاید، پرسیدم: این قصر از آن کیست؟ گفتند: از آن خیر البشر است. باز پرسیدم: آیا برای من هم جایی هست؟ گفتند: آری هر که از اهل توحید است برای او در بهشت جا و مقام خواهد بود.

یا رسول الله چندان عجایب و نعمتها دیدم که وصف آنها به زبان در نیاید. باز ما را پیش مالک دوزخ بردند دیدم همه اهل عذاب در دوزخ افتاده اند چنان که گویی مرده اند و هیچکس را عذاب نمی کردند پرسیدم که: ای مالک قضیه چیست که از این دوزخیان آوازی بر نمی آید مگر مرده اند؟ گفت: ای جریر اینجا جای مرگ نیست اما چون روز پنج شنبه و جمعه می شود خدای تعالی عذاب را از دوزخیان بر میدارد پس به من گفت: برو و باقی عمر خود را به عبادت و بندگی خدای تعالی صرف کن. آن گاه مالک به آن جمعی که به صورت گرگ بودند، گفت: این مرد را ببرید و جان او را در کالبدش رسانید. پس موکلان مرا باز آوردند در آن وقت اقوام مرا غسل داده کفن کرده و بر من نماز گزارده بودند که به فرمان خدای تعالی جان مرا باز آوردند بر خواستم و نشستم.

یا رسول الله این همه در یک لحظه بر من گذشت.

پس حضرت فرمود: جبرئیل به فرمان ملک جلیل به من خبر داده آنچه تو بیان کردی، بیان تو واقع است و خلافی ندارد. آن گاه روی مبارک را به اصحاب کرده و فرمود: هرگز این چنین قضیه ای برای کسی روی نداده و برای کسی هم به غیر از جریر تا قیامت روی نخواهد داد.

و سبب این قضیه آن بود که چون حضرت رسول(ص) را به معراج بردند منافقان با هم می گفتند که: این قصه اگر راست می بود پس چرا او را از مکه معظمه به مدینه نبردند که خود می رفت پس این واقعه برای جریر بن عطای جریح واقع شد که از او راستگوتر و فاضلتر و صالحتر در میان قوم نبود، حق تعالی از روی حکمت این واقعه را بر جریر نمودار کرد که بالعیان ببیند و در میان آن قوم خبر دهد. پس هر گاه  آن حضرت از معراج و بهشت و دوزخ و ملک رضوان و حور قصور بیان می فرمود و منافقان شک می کردند جریر آن حضرت را تصدیق می نمود و آن طایفه قبول می کردند و به سخن آن حضرت شک و شبهه نمی کردند.

پس ای عزیز این دلیل را برای آن آوردم تا مومنان و موالیان از کارهای ناشایسته باز ایستند و توبه کنند چنانکه حق تعالی در کلام خود خبر داده که از عصیان دور باشید و متابعت شیطان مکنید و دل به دنیای غدار مبندید آنجا که فرمود: « یا ایها الذین امنو لا تتبعوا خطوات الشیطان فانه یامر بالفحشا و المنکر» که تابع و متبوع هر دو در دوزخ خواهند بود پس علاج این، ترک مجالست اهل دنیا است هرگاه چنین کردی به تحقیق که دری از درهای رحمت به روی تو گشاده خواهد.

(جامع التمثیل، ص191)

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
سید محمد حسین میروکیلی دانشجوی دانشگاه فرهنگیان شهیدان پاکنژاد یزد استاد گرامی قیوم زاده
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 20
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 5
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 36
  • بازدید ماه : 102
  • بازدید سال : 748
  • بازدید کلی : 6,648